معنی یکپنجم شمسی
حل جدول
خمس
لغت نامه دهخدا
شمسی. [ش َ] (اِخ) دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 1075 تن. آب آن از قنات. راه آن ماشین رو. دبستان، پاسگاه ژاندارمری و یک گنبد قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
شمسی. [ش َ] (ص نسبی) نسبت به عبد شمس. (منتهی الارب). || منسوب به شمس که آفتاب بود. (ناظم الاطباء).
- حروف شمسی، حروفی هستند که وقتی در اول کلمه می آیند با آوردن حرف (ال) به اول آنها حرف لام تلفظ نمی شود و آن حروف مشدد خوانده می شوند، چون شمس با حرف (شین) شروع شده و شین خود از آن دسته حروف است لذا آنها را حروف شمسی نامیده اند، حروف شمسی 14 تا هستند و عبارتند از: ت، ث، د، ذ، ر، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ل، ن. مقابل حروف قمری. (از یادداشت مؤلف).
- سال شمسی، سال خورشیدی. سالی که بر حسب حرکت زمین به دور خورشید حساب می شود، یعنی دوازده ماه یاسیصد و شصت و پنج روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 46 ثانیه یک دور حرکت انتقالی زمین به دور خورشید (از اول فروردین تا آخر اسفند). مقابل سال قمری، که بر حسب گردش ماه است. (یادداشت مؤلف).
شمسی. [ش َ] (اِخ) بغدادی. از گویندگان قرن دهم هجری و شیعه ٔمتعصب است و اشعار فراوانی دارد، از آن جمله است:
گر چنین صابون پیاپی آید از شهر حلب
ضامن صابون از اینجا خیمه بیرون می زند.
(از مجمعالخواص ص 296 و فرهنگ سخنوران).
شمسی. [ش َ] (اِخ) از گویندگان معاصر سلطان سعید و مداح اوست. ابیات زیر از اوست:
کشیدی خنجر و آیینه ٔ رخسارخود کردی
به چشم عاشقان نظاره ٔ دیدار خود کردی.
ز رویم آن زمان اشک ندامت پاک خواهد شد
که سر در راه آن سرو خرامان خاک خواهد شد.
(از مجالس النفائس ص 306).
شمسی. [ش َ] (اِخ) بدخشانی. شاعری شوخ طبع و بذله گو و از معاصران مولانا جامی در قرن نهم هجری بود. از اشعار او است:
چشمان من به رویت در عاشقی چنانند
کز رشک یکدگر را دیدن نمی توانند.
(از مجالس النفائس ص 118).
رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
روز شمسی
روز شمسی. [زِ ش َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مدت لازم برای اینکه یک نصف النهار دوبار بر خورشید بگذرد و آن کمی از روز نجومی درازتر است. روزهای شمسی با یکدیگر مساوی نیستند. رجوع به روز نجومی شود.
- روز شمسی متوسط، فاصله ٔ بین دو عبور آفتاب محاذی [آفتاب فرضی که سرعت حرکت آن بر روی دایره ٔخسوف یکنواخت باشد] متوسط بر صفحه ٔ نصف النهار است.
سال شمسی
سال شمسی. [ل ِ ش َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مدت زمانی که زمین بدور خورشید میگردد یکسال را تشکیل میدهد که آن را سال شمسی گویند و این مدت دوازده ماه است و دوازده ماه آن عبارت از فروردین و اردیبهشت.... تا اسفند ماه است.
شمسی قمری
شمسی قمری. [ش َ ق َ م َ] (اِ مرکب) انعامی که رؤسای دولتی بواسطه ٔ تفاوت سال قمری با شمسی اخذ کرده اند به دوران قاجاریه. (ناظم الاطباء). || مدت سه چهار روز در هر ماه که کنیز از خانم خانه اجازه ٔ رفتن به خانه ٔ خود حاصل می کند. (ناظم الاطباء).
کلمات بیگانه به فارسی
خورشیدی
فرهنگ واژههای فارسی سره
خورشیدی
نام های ایرانی
دخترانه، شمس (عربی) + ی (فارسی) مرکب از شمس (خورشید) + یای نسبت فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
در فارسی خوری هوری
تاریخ شمسی
حساب زمانی که به اعتبار حرکت زمین بدور خورشید و بقول قدماء حرکت شمس بدور زمین حاصل آید، تاریخ شمسی گویند
واژه پیشنهادی
خورشیدی
معادل ابجد
535